به گزارش پایگاه خبری نصر و به نقل از فارس- مریم شریفی؛ «من هیچوقت در کنار پیکر شهدا گریه نکردم چون آنها هدفی داشتند که با شهادت به آن رسیدند. اما پیکرهای پارهپاره شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان، قلب مرا آتش زد. آنها مردم عادی بودند که مظلومانه به شهادت رسیدند.» حاج «سیفالله حاجی حسینی» که 80 درصد از عمر 44 ساله فعالیتش در سپاه را در خدمت شهدا گذرانده و از دوران دفاع مقدس تا سالهای دفاع از حرم در سوریه، برای رساندن پیکرهای شهدا به خانوادههای چشمانتظارشان به آب و آتش زده، معتقد است حادثه تروریستی کرمان، از تمام ماموریتهای دیگرش در این سالها، دلخراشتر بوده…به بهانه پنجمین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی و اولین سالگرد شهادت زائرانش، پای صحبتهای این پیشکسوت اداره ایثارگران سپاه نشستیم تا برایمان از حال و هوای بعد از حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان بگوید.*(حضور حاج قاسم سلیمانی در سیل خوزستان برای امدادرسانی به مردم)
مثل حاج قاسم...«ایام سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی بود و برای سخنرانی در چند برنامه به شهرستان آران و بیدگل دعوت شده بودم. در فاصله میان برنامهها که از طریق زیرنویس تلویزیون از حادثه تروریستی در گلزار شهدای کرمان باخبر شدم، احساس کردم با حادثه تلخ بزرگی مواجهیم. ازآنجاکه حاج قاسم خودش بزرگ است، مطمئن بودم آن گروه تروریستی که قصد خرابکاری در مراسم سالگرد چنین شخصیت باعظمتی را داشته، دست به یک کار کوچک نمیزند. با توجه به تجربیات دوران دفاع مقدس و بحرانهای مختلف سالهای گذشته، بلافاصله با مسئول ایثارگران ستاد کل نیروهای مسلح تماس گرفتم و هماهنگیهای لازم برای اعزام به کرمان را انجام دادیم.»*(حال و هوای گلزار شهدای کرمان بعد از حادثه تروریستی)
درست مثل حاج قاسم، همرزمانش هم برای حمایت از مظلومان و دستگیری از دردمندان، منتظر دعوت و فراخوان و ابلاغیه رسمی نماندند و داوطلبانه به دل ماجرا زدند: «با دوستانمان در کرمان که تلفنی صحبت کردم، بیشتر مطمئن شدم که باید در اسرع وقت خودمان را به آنجا برسانیم. میگفتند اوضاع، خیلی فجیع و دلخراش است و نیاز به کمک داریم…آخرین سخنرانی را که طبق وعده قبلی بعد از نماز مغرب و عشا انجام دادم، بهسرعت به طرف تهران حرکت کردیم. صبح اول وقت روز 14 دی، یعنی فردای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان بود که به همراه ۱۶ نفر از دوستانی که از سالها قبل در زمینه شناسایی، جمعآوری و انتقال پیکرهای مطهر شهدا فعالیت داشتند، با یک هواپیمای نظامی که حامل امکانات موردنیاز بود، به سمت کرمان پرواز کردیم.»
16 ساعت کار مداوم در یخبندان به عشق زائران حاج قاسم«در بدو ورود، با یک حادثه بزرگ مواجه شدیم. ساماندهی اوضاع بعد از حادثهای در این ابعاد، امکانات خودش را میطلبد اما در استانی که کمتر با حوادث اینچنینی مواجه بوده، این امکانات وجود نداشت و همین موضوع، کار را خیلی سخت میکرد. در آن شرایط، اولین اقدام ما، پیدا کردن فضای مناسبی بود که در آنجا بتوانیم به دور از ازدحام جمعیت، کار غسل پیکرهای مطهر شهدا و تشخیص هویتشان را انجام دهیم. در جلسه با مسئولان استانی از نهادهای مختلف مثل استانداری، بنیاد شهید، سپاه و… درباره مکانهای مختلفی رایزنی و همفکری شد. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که این کار در هلال احمر استان کرمان انجام شود.بعد از انجام ارزیابیهای اولیه در هلال احمر، به سردخانهای رفتیم که پیکر شهدا را نگهداری میکردند و آنجا با ۹۵ شهید که از همه اقشار از زن و مرد و کودک و بزرگسال و جوان و پیر در میان آنها دیده میشد، مواجه شدیم…»
همه آن شهدای مظلوم، خانوادههای چشمانتظاری داشتند که هر شبی که در بیخبری و دوری از آنها به صبح میرسید، به اندازه یک قرن برایشان طول میکشید. مهمانان تازه از راه رسیده، این احوالات را خوب میشناختند که بی فوت وقت، کار تطهیر پیکرهای مطهر شهدا را شروع کردند: «کنار سولههایی که در هلال احمر کرمان بود، یک حالت سکو مانند وجود داشت که میشد از آن فضا برای غسل پیکر شهدا استفاده کرد. بعد از آنکه تختهایی را هم در کنار آن فضا تعبیه کردیم، یک به یک شهدا را آوردیم و کار تطهیر پیکرها شروع شد. *(تصویری تلخ از وداع بازمانده حادثه تروریستی کرمان با یکی از عزیزانش)
اعضای گروه ما از ساعت 4 بعدازظهر روز 14 دی کار را شروع کردند و از آن موقع تا ساعت 8 صبح روز بعد، پیوسته و بیوقفه کار کردند. آن شب هوا آنقدر سرد بود که شیشه ماشینها یخ زده بود. با این حال، همکاران من پای کار ایستادند و با اینکه از شدت سرما و یخبندان میلرزیدند، پیکر شهدا را با آب سرد غسل دادند.»
برای اولین بار برای شهدا گریه کردم...به دل بحرانها زدن، برای حاج «سیفالله حاجی حسینی» و همکارانش، اتفاق تازهای نبود اما حتی آنها هم که در راه خدمت به شهدا مو سپید کرده بودند، در مواجهه با مظلومیت شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان، قد خم کردند: «من از اول جنگ تحمیلی 8 ساله، کارم با شهدا بود. در سالهای دفاع از حرم در سوریه هم، کلا برای شهدا کار کردم. در بحرانهای کشور ازجمله سقوط هواپیما، عملیاتهای انتحاری و انفجارها هم، اغلب ما حضور داشتیم و در زمینه تطهیر و شناسایی پیکرهای مطهر شهدا کار کردیم. اما باید بگویم ماموریت حادثه تروریستی کرمان از تمام آن ماموریتها، دلخراشتر بود…*(بی تابی خانواده شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان)
باور کنید من در کنار شهدا هیچوقت گریه نکردم چون شهدا، هدفی داشتند و با شهادت به آن هدف رسیدند. چه چیزی بهتر از این؟ شهدا اصلا نیازی به گریه ما ندارند. اگر قرار به گریه باشد، باید برای خودمان گریه کنیم. ولی حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان، حادثه دردناکی بود که باعث شد مردم عادی به شکلی مظلومانه به شهادت برسند. برای مثال، از خانواده «سلطانی نژاد»، 8 زن و کودک شهید شدند.»
وقتی برای دشمنان، «شهید سلیمانی» از «سردار سلیمانی» خطرناکتر است«به هر گوشه نگاه میکردی، دست و پای قطع شده، صورت آسیبدیده و جمجمه متلاشی شده میدیدی… آنجا صحنههایی دیدیم که واقعا قابل تحمل نبود. هیچکس نمیتوانست پیکرهای پاره پاره آن شهدا و مظلومیتشان را ببیند و آرام باشد. مدام از خودمان میپرسیدیم دشمنان ما چقدر میتوانند سنگدل و بیعاطفه باشند که دست به چنین جنایتی بزنند!البته این حادثه علاوهبر قساوت تروریستها و حامیان آنها، نشاندهنده عظمت حاج قاسم و اهمیت مکتب حاج قاسم هم بود. حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان اثبات کرد که شهید سلیمانی از سردار سلیمانی برای دشمنان ما خطرناکتر است. به همین دلیل، دشمن هرکجا که اثری از مکتب حاج قاسم ببیند، تلاش میکند به آن ضربه بزند؛ حتی اگر نتیجه آن، شهادت گروهی از کودکان و زنان بیگناه باشد.»*(بی تابی خانواده شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان)
امان از کربلای کرمان…در کربلایی که بعد از انفجار بمبها در گلزار شهدای کرمان برپا شده بود، بسیاری از زائران در میان دود و غبار و خون، دنبال عزیزانشان میگشتند. ازآنجاکه اغلب افراد همراه خانواده برای شرکت در مراسم سالگرد شهادت حاج قاسم به گلزار آمده بودند، در موارد متعدد، چند نفر از اعضای یک خانواده دچار مجروحیت شدید شده یا به شهادت رسیده بودند. در آن میان بدتر از همه، حال کسانی بود که گمشده داشتند و با وجود گذشت چند ساعت، نمیدانستند چه بر سر آنها آمده. یکی از کارویژههای اعضای گروه ایثارگران، آرام کردن این خانوادهها بود: «خانوادهها بیتاب بودند. بعضیها بچه گم کرده بودند. بعضیها از همسرانشان بیخبر بودند. بعضیها با وقوع انفجار، دستشان از دست خواهر یا برادرشان رها شده بود. بدتر از همه این بود که بعضی از آن خانوادههای مضطرب و آشفته، حتی از شهادت عزیزانشان خبر نداشتند. در آن شرایط، پیکر برخی از شهدا هم، متلاشی شده بود و ما نمیتوانستیم هویتشان را تشخیص دهیم.
کار شناسایی آن دسته از پیکرها که در سردخانه بودند، با حضور خانوادهها انجام شد. اما بعضی از شهدا بعد از حادثه، به بیمارستانها منتقل شده بودند. اینجا کار سختتر میشد چون خانوادهها نمیدانستند باید به کدام بیمارستان مراجعه کنند. اینطور بود که برای مدیریت بحران، بهسرعت کار آمارگیری از بیمارستانهای کرمان با همکاری دوستان بنیاد شهید و هلال احمر و سپاه شروع شد تا خانوادهها را از سردرگمی بیرون بیاورند.»*(تشییع شهدای حادثه تروریستی کرمان از کنار مزار شهید حاج قاسم سلیمانی)
بچههای ما، فدای حاج قاسم…اما واکنش خانوادهها بعد از مواجهه با خبر شهادت عزیزانشان و دیدن پیکرهای آنها چه بود؟ میپرسم و خادم موسپید شهدا، دوباره میماند سرِ دوراهیِ غصه و افتخار و عاقبت میگوید: «شرایط بسیار سنگین و ناراحتکنندهای بود اما بسیاری از خانوادهها در مواجهه با شهادت عزیزانشان میگفتند: بچه ما، فدای حاج قاسم. دیدن این صبوری و فداکاری از این خانوادههای داغدیده، برای ما خیلی سخت بود اما آنها حاج قاسم سلیمانی را نماد ایثار و شهادت میدانستند و هرکجا نام حاج قاسم در میان بود، با دل و جان پای کار میآمدند. همین اعتقادات هم باعث میشد در مقابل شهادت عزیزانشان محکم باشند و تزلزل نشان ندهند.
فقط هم، اینجا نبود که چنین صحنههای عجیبی میدیدیم. در مراسم تشییع باشکوه پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی در کرمان در سال 98 هم که به دلیل ازدحام جمعیت، ۶۵ نفر از هموطنان شهید شدند، ما برای ساماندهی امور مربوط به شهدای آن حادثه به کرمان رفته بودیم. بعد از پایان کار تطهیر و شناسایی پیکر شهدا، به دیدار خانوادههای معظم آنها هم رفتیم. در آن میان، یک پیرمرد ۸۰ساله، حال و هوای خاصی داشت. همسر و تنها دختر او که برای مراسم تشییع رفته بودند، به شهادت رسیده بودند.به خانه پیرمرد که رفتیم، دیگر توان گریه کردن نداشت اما در همان حال میگفت: چون در راه حاج قاسم رفتند، من حرفی ندارم. درست است من، تنها و بیکس شدهام اما چون به خاطر حاج قاسم بوده، راضیام به رضای خدا… مردم اینطور بعد از آن حادثه تلخ، در صحنه حاضر بودند. واقعا انسان در مقابل ایثارگری این خانوادهها احساس کوچکی و شرمندگی میکرد…»*(دستخط حاج سیف الله حاجی حسینی که با عنوان «دختری با کاپشن صورتی و گوشواره قلبی»، ماندگار شد)
اسم «کاپشن صورتی» از کجا آمد؟از ماجرای کاپشن صورتی، همان کوچکترین شهید حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان که میپرسم، داغ دل حاج آقا تازه میشود. دوباره برمیگردد به آن روزهای سخت و میگوید: «پیکر خانمها و دخترانی که شهید شده بودند، توسط همکاران ما در بخش بانوان، غسل و کفن میشد. اینطور بود که پیکر این دختر خردسال وقتی به دست ما رسید که تمام کارهایش انجام شده بود و فقط باید اسم و هویت او را روی کفنش مینوشتیم و پیکر مطهرش را در تابوت مخصوص شهدا قرار میدادیم.ما که دخترک را قبل از حادثه ندیده بودیم و از مشخصاتش چیزی نمیدانستیم. وقتی آن کفن کوچک را در تابوت میگذاشتیم، یکی از دوستان گفت: حاجی! همکاران میگفتند این شهیده کوچولو، کاپشن صورتی تنش بود و گوشواره قلبی هم داشت…»*(تصویرسازی هایی که مردم با سوژه «دختر کاپشن صورتی و گوشواره قلبی» انجام دادند)
عنوان لطیف «کاپشن صورتی» همینطور بیمقدمه در دل یکی از دلخراشترین مقاطع تاریخ معاصر ایران، متولد شد و آتش به دل میلیونها ایرانی زد. حاج سیفالله حاجی حسینی که هرگز فکر نمیکرد آنچه روی کفن کوچکترین شهید حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان مینویسد، اینطور دلها را متلاطم کند و برای همیشه ماندگار شود، در ادامه میگوید: «ازآنجاکه خط من خوب بود و یکی از کارهایم چه در دوران جنگ تحمیلی و چه در زمان دفاع از حرم، نوشتن اسامی شهدا روی کفنها و تابوتهایشان بود، این بار هم دوستان برای نوشتن اسامی شهدا به سراغ من آمدند.کاغذ و ماژیک که آوردند، براساس توضیحاتی که همکارم داده بود، نوشتم: «دختری با کاپشن صورتی و گوشواره قلبی» و کاغذ را روی کفن قرار دادم. با اینکه هویت آن شهیده کوچولو مشخص شده بود و همه میدانستند اسمش «ریحانه سلطانینژاد» است اما بعد از آن، در گزارشهای صدا و سیما و دیگر رسانهها، او را با همان عنوان کاپشن صورتی معرفی میکردند.»*(حضور اقشار مختلف مردم به ویژه کودکان بر سر مزار دختر کاپشن صورتی)
وقتی «رقیه»ها و «علیاصغر»ها دلها را آتش زدند…«من حدود 4 دهه در دوران دفاع مقدس، دوران دفاع از حرم و بحرانهای مختلف، برای شهدا کار کرده بودم و شاهد غمهای بزرگی بودم اما با این وجود، اصلا فکر نمیکردم عنوان کاپشن صورتی اینقدر دل مردم را بسوزاند.» حاج آقا اما شاید یادش نبود اغلب خانوادههای ایرانی، دخترکی داشته یا دارند که حتی یادآوری تصویرش با کاپشن صورتی و گوشواره قلبی هم، قند در دلشان آب میکند. شهیده «کاپشن صورتی و گوشواره قلبی» با همین سابقه ذهنی و عاطفی، داغ سنگینی به دل ایرانیها نشاند و شد نماد مظلومیت شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان.حاج آقا سری به حسرت تکان میدهد و میگوید: «مواجهه با پیکر هیچکدام از شهدای گلزار شهدای کرمان مثل پیکر بچهها، جانسوز و دلخراش نبود. دیدن پیکرهای کوچک این بچهها در حالی که دست، پا و حتی سرشان قطع شده بود، خیلی دردناک بود!…»*(حاج آقا حاجی حسینی بر سر مزار دختر کاپشن صورتی)
راوی قصه پرغصه شهدای مظلوم حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان خوب میداند که دلها بیش از این تابِ تشریحِ جزییات آن حادثه سنگین را ندارد که از ادامه روایتش صرفنظر میکند و بعد از مکثی کوتاه، اینطور ادامه میدهد: «چند وقت قبل که به گلزار شهدای کرمان رفته بودم، سر مزار دختر کاپشن صورتی هم رفتم و با یادآوری اتفاقی که برای او افتاد، دوباره دلم به درد آمد. واقعا آن دخترک 18 ماهه چه گناهی کرده بود که دشمن بخواهد او را به شهادت برساند؟ …
من که نوهای در همین سن و سال دارم، میتوانم درک کنم تحمل این مصیبت چقدر برای خانواده این دختر کوچولو سخت است. البته تقریبا دیگر خانوادهای باقی نمانده چون در آن حادثه تروریستی، 7 نفر دیگر از خانواده سلطانینژاد ازجمله مادر و برادر ریحانه هم به شهادت رسیدند و پدرش، داغدار همه آنها شد.»*(دی ماه 1403 – حضور کاپشن صورتی ها در مراسم سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی)
یاران وفادار مکتب حاج قاسم، تا آخر در میدان میمانندحاج سیفالله حاجی حسینی در 44 سال گذشته در متن حوادث انقلاب حضور داشته و همیشه شاهد ایستادگی و مقاومت مردم ایران بوده اما با این حال، حضور کمسابقه و دشمنشکن مردم در مراسم چهارمین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی که حتی بعد از دو انفجار تروریستی هم کمرنگ نشد را تحسینبرانگیز میداند و اینطور تفسیرش میکند: «مردم بعد از آن دو انفجار تروریستی، دوباره به گلزار شهدای کرمان برگشتند و برنامههای سالگرد شهادت سردار سلیمانی، با شکوه فراوان ادامه پیدا کرد. میدانید علت آن حضور پرشور مردم چه بود؟ همانطور که حضرت آقا فرمودند حاج قاسم یک شخص نیست، یک مکتب است.مردم در آن مراسم، خودشان را فقط در کنار مزار حاج قاسم نمیدیدند بلکه خودشان را در مسیر مکتب حاج قاسم میدیدند؛ یعنی چیزی فراتر از همراهی با شخص حاج قاسم. به همین دلیل، از هیچ خطر و حادثهای در راه این مکتب، باکی نداشتند و پای شهادت در این مسیر هم ایستادند. مردم مقاوم ایران در تمام حوادث اینچنینی، همینطور پای کار بودهاند.*(ازدحام جمعیت در مسیر منتهی به گلزار شهدای کرمان در سالگرد شهادت سردار سلیمانی)
دشمن اگر فکر میکند با دو حادثه تروریستی و با دو تا ترور و این قبیل جنایتها، مردم ما میترسند و میدان را خالی میکنند، کور خوانده. مردم ما الحمدلله همیشه پای کار اسلام و انقلاب و پشت رهبری هستند.»
انتهای پیام/